شکر و شکرگزار در کلام امام نقی علیه السلام

امام هادی نقی علیه السلام فرمودند:

الشاکِرُ أَسعَدُ بِالشکر مِنهُ بِالنعمةِ الَتی أَوجَبَتِ الشکرَ

لاَِنَّ النعَمَ مَتاعٌ وَ الشکرُ نِعَم وَ عُقبی


شخص شکرگزار، به سبب شکر،سعادتمند تر است

تا به سبب نعمتی که باعث شکر شده است.

 زیرا نعمت، کالای دنیاست و شکرگزاری، نعمتِ دنیا و آخرت است.

بحارالانوار، ج ۷۱ ، ص ۴۱۷

داستان پیوند آسمانی مادر امام زمان (عج)

یکی از اصحاب و همسایگان امام هادی علیه السلام به نام بشر بن سلیمان حکایت نماید:

 امام هادی علیه السلام مرا به حضور طلبید، همین که نزد آن حضرت وارد شدم، فرمود: تو از خانواده انصار و از دوستان و علاقمندان ما هستی، شما مورد اطمینان و وثوق ما بوده اید،چنانچه ممکن باشد، امروز مأموریّتی محرمانه برای ما انجام بده و در آن فضیلتی را برای خود کسب نما. مقداری پول تحویل من داد و سپس اظهار داشت:

به سمت بغداد حرکت کن، چون وارد بغداد شدی کنار لنگرگاه رود دجله می روی؛ در آنجا کنیزفروشان، کنیزان خود را عرضه کرده اند و مأمورین حکومتی و نیز عدّه ای از اشراف زادگان مشغول انتخاب و خرید کنیزان دلخواه خود هستند. تو نزدیک نمی روی، بلکه از دور شاهد جریان باش تا آن که شخصی به نام عمر بن زید نَخّاس، کنیزی را با این خصوصیّات که دو پیراهن ابریشمین پوشیده برای فروش عرضه می کند. ولی کنیز امتناع می ورزد و قبول نمی کند و هیچ کدام ازخریداران را نمی پسندد؛ در همین موقع صدائی را به زبان رومی می شنوی که می گوید: به من بی حرمتی شد و آبرویم رفت. و خریداران با شنیدن این سخن، سعی می کنند که او را به هر قیمتی که شده خریداری کنند؛ ولی او نمی پذیرد.

فروشنده به کنیزگوید: چاره ای جز فروش تو ندارم. کنیز جواب دهد: صبر کن، شخص مورد علاقه ام خواهد آمد. پس تو در همین لحظه نزدفروشنده می روی و می گوئی نامه ای برایت آورده ام و من وکیل صاحب نامه هستم، اگر مایل باشید من کنیز را برای صاحب نامه خریداری می کنم.

بشر بن سلیمان گوید: تمام آنچه را مولایم فرمود، انجام دادم و چون کنیز چشمش به نامه افتاد، گفت: مرا به صاحب همین نامه بفروش که من پذیرای او هستم و اگر چنین نکنی من خودکشی می نمایم. بعد از آن، کنیز را به همان مقدار پولی که حضرت داده بود خریدم و کنیز بسیار خوشحال و مسرور گشت و آن نامه را گرفت و مرتّب می بوسید و بر چشم و صورت خود می نهاد.

 گفتم: ای کنیز! نامه ای که صاحب آن را نمی شناسی، چگونه برایش این همه احترام می گذاری؟!

گفت: تو نسبت به اولیاء خدا و فرزندان پیغمبران (صلوات اللّه علیهم) معرفت و شناخت کافی نداری، پس خوب گوش کن، تا تو را آگاه سازم.

و سپس افزود: من ملیکه، دختر یشوعا - پسر قیصر روم - هستم و جدّ مادریم، شمعون وصیّ و جانشین حضرت عیسی مسیح علیه السلام می باشد. جدّ من - قیصر - خواست تا مرا با پسر برادرش تزویج نماید که موانعی غیرطبیعی مانع آن شد و مجلس عقد و نیزمراسم جشن متلاشی گردید.

در آن شب، حضرت عیسی و شمعون علیهما السلام را در خواب دیدم که در قصر جدّم - قیصر -حضور دارند و حضرت محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله و نیز دامادش علیّ بن ابی طالب و تعدادی از فرزندانشان علیهم السلام وارد قصر شدند و با عیسی و شمعون مصافحه و معانقه کردند.

سپس حضرت محمّد صلی الله علیه و آله اظهار داشت: ما آمده ایم تا ملیکه - نوه شمعون - را برای فرزندم ابومحمّد امام حسن عسکری علیه السلام خواستگاری نمائیم.

حضرت عیسی به شمعون فرمود:شرافت و فضیلت، به تو روی آورده است؛ شمعون نیز پذیرفت و در همان مجلس خطبه عقد مرا جاری کردند. از آن لحظه به بعد،من نسبت به ابومحمّد امام حسن عسکری علیه السلام عشق و علاقه شدیدی در درون خود احساس کردم و این راز را مخفی نگه داشتم. و هر روز و هر لحظه محبّت و علاقه ام شدّت می گرفت تا جائی که سخت مریض شدم و تمام پزشکان را برای معالجه ودرمانم آوردند؛ ولی از درمان ناراحتی من ناتوان گشتند.

 پس از گذشت چند شب، حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها را درخواب دیدم که به همراه حضرت مریم سلام اللّه علیها به دیدار من آمده اند. من به حضرت زهراء سلام اللّه علیها عرضه داشتم: چرا فرزندت ابومحمّد با من قطع رابطه کرده است؛ و او را نمی بینم؟

حضرت زهراء علیها السلام فرمود: تا هنگامی که مشرک و بر دین نصاری باشی، او نزد تو نخواهد آمد. و سپس حضرت زهراء سلام اللّه علیه شهادتین را بر من تلقین نمودند و من گفتم: ((أشهد أن لا إله إلاّ اللّه، و أنّ محمّداً رسول اللّه)) و با اقرار و اعتقاد بر این کلمات، مسلمان شدم.

شب بعد که بسیار شیفته دیدار حضرت ابومحمّد علیه السلام بودم، او را در خواب دیدم و گفتم: بر من جفا نمودی، که مرا در آتش محبّت و عشق خودت رها کرده ای؟ فرمود: چون مسلمان شدی، هر شب به دیدار تو خواهم آمد تا خداوند وسیله زناشوئی ما را فراهم نماید. و مدّتی بعد از آن، لشکر اسلام بر ما هجوم آورد و با پیروزی آنها ما اسیر شدیم، که امروز وضعیّت مرا این چنین مشاهده می کنی؛ و تا به حال هر که نام مرا جویا شده، گفته ام من نرجس هستم.

بشر بن سلیمان در پایان افزود: وقتی آن بانو را نزد حضرت ابوالحسن، امام هادی علیه السلام آوردم، خواهرش حکیمه را خواست و به او فرمود: این همان زنی است که قبلا اوصاف او را گفته بودم، پس آن دو حکیمه و نرجس همدیگر را در آغوش گرفته و یکدیگر را بوسیدند. سپس امام هادی علیه السلام خواهرش حکیمه را مخاطب قرار داد و فرمود: ای حکیمه! ملیکه را همراه خود بِبَر و احکام دین اسلام را به او بیاموز تا فرا گیرد.

منبع: غیبت شیخ طوسی ، ص ۱۲۴-۱۲۸

سرداب غیبت

در صحن حرم مطهر امام نقی و امام حسن عسکری علیهما السلام سردابی وجود دارد که به «سرداب غیبت» معروف است. در اینکه این محل، از اول سرداب بوده یا حجره ای بوده که امام هادی و امام عسکری علیهما السلام در آن عبادت می کردند و به مرور زمان اطراف آن پر شده و به شکل سرداب درآمده، میان علما دو نظریه هست.

1. سرداب غیبت ازهمان اوّل سرداب بوده و محلّ عبادت سه امام معصوم(علیهم السلام)می باشد.در توضیح این نظریه باید گفت: کرانه چپ رود دجله ـ که در امتداد سامرا قرار دارد ـ از کرانه راست آن، چند متر بالاتر است. در زیر لایه خاکی این زمین مرتفع، یک لایه سنگی وجود دارد که در میان دانشمندان زمین شناسی به نام «شفته طبیعی» معروف است. این لایه سنگی، از ریگهایی در اندازه های متفاوت شکل گرفته که ماده ای چسبنده آنها را به یکدیگر چسبانده است.

ارتفاع زمین از سطح آب، از یک سو و وجود لایه سنگی در عمق نسبتاً اندک، از جانب دیگر، کندن سرداب های گود و عمیق را در زیر ساختمان ها آسان می کند. به همین جهت سرداب های فراوانی، چه در زیر بقایای کاخ ها و خانه های باستانی و چه در زیر طبقات بناهای کنونیِ سامرا به چشم می خورد.

آیت الله سید محمدکاظم قزوینی، ضمن قبول این نظریه، می نویسد:
«بیشتر منازل در مناطق گرمسیر عراق، سرداب داشته اند تا ساکنان از شدت گرما به آن پناه ببرند. خانه امام نیز سرداب داشته است. این سرداب خانه سه تن از امامان شیعه است نه اینکه حضرت در آنجا پنهان است...»

2 . محل فعلی که به «سرداب غیبت» مشهور است، ابتدا حجره ای بوده، که امام هادی و امام عسکری(علیهما السلام) در آن به عبادت مشغول بودند.

علاّمه عسکری ضمن قبول این نظریه، می گوید: «حضرت امام علی النقی و امام حسن عسکری(علیهما السلام) مکانی را برای عبادت خویش قرار داده بودند. همین جایی که الآن، به آن سرداب می گویند، آن وقت سرداب نبود، حجره ای بود که این دو بزرگوار آنجا عبادت می کردند.

متوکل مأموران را شبانه به منزل امام علی النقی علیه السلام فرستاد، مأموران ایشان را از همین جا بردند، از جای عبادتشان به اینجا راهی داشته، از محل زندگی حضرت که الان جای قبر آن حضرت است. اکنون اطراف آن بالا آمده و آنجا مانند سرداب شده است.»

القاب امام نقی علیه السلام

امام به القاب مختلفی خوانده می شد که در ذیل به آنها اشاره می شود:
1 . ناصح؛ چون خیرخواه بود.
2 . تقی؛ زیرا متقی ترین افراد امت بود.
3 . فقیه؛ چون فقیه ترین مردم زمان خود بود.
4 . عسکری؛ چون در شهر سامرا، در اردوگاه نظامی می زیست.
5 . شهید؛ چون به دست دشمنان به شهادت رسید.
6 . وفیّ؛ چون باوفاترین مردم بود.
7 . خالص؛ چون اوج اخلاص در رفتارش نمود داشت.
8 . هادی؛ مشهورترین لقب ایشان است.
9 . نقی؛ امام به دو لقب هادی و نقی شهرت دارد.

حضرت سوسن ،همسر بزرگوار حضرت امام نقی علیه السلام


سوسن امّ ولد و از اهالی«نوبه» بود، دست تقدیر او را به مدینه و خانه امام هادی علیه السلام رساند.

وی از زنان عارف و فاضل عصر خود و به نام های «سلیل»، «حدیثه»، «حربیه» معروف و مشهور بود.

 امام هادی علیه السلام او را ستوده و درباره او می فرماید: «سلولٌ مسلولةٌ من الآفات و الأنجاس».«سلول (یکی از القاب سوسن) از بدی ها پاک است.»

سوسن مادر امام حسن عسکری علیه السلام و مادر بزرگ امام زمان (عج)به قدری با فضیلت بود که وقتی امام حسن عسکری علیه السلام به شهادت رسید به عنوان پناهگاه شیعیان به شمار می آمد.

احمد بن ابراهیم می گوید: از حکیمه دختر امام جواد علیه السلام پرسیدم در این دوران اضطراب و نگرانی شیعه(دوران غیبت حضرت ولی عصر)، شیعیان به چه کسی مراجعه کنند؟

فرمود: «إلی الجدة امّ أبی محمد».

در سال 259هـ.ق. امام حسن عسکری علیه السلام، سوسن (ع) و امام زمان(عج) را به سفر حج فرستاد و قبل از حرکت، اسم اعظم، سلاح و... را به حضرت مهدی واگذار کرد.

سوسن و نوه گرامی اش، به سفر مکه مشرف و سپس به مدینه رفتند. در آنجا با خبر شد که فرزند دلبندش به شهادت رسیده است، لذا با عجله به طرف سامرا حرکت کرد.

هنگامی که به سامرا رسید، اطلاع یافت جعفر کذّاب ادعای ارث و وصایت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام را دارد و خود را وصیّ و وارث امام معرفی می کند.

سوسن نزد جعفر کذاب رفته، فرمود: وصیّ امام حسن عسکری علیه السلام من هستم. جعفر نپذیرفت. وی برای اثبات مدعای خود، نزد «ابوالشّوارب» قاضی سامرا رفت و وصایت خود را به اثبات رساند.

سوسن وصیت نمود: هرگاه از دنیا رفتم مرا در کنار قبر شوهرم امام هادی و فرزندم امام حسن عسکری(علیهما السلام) دفن کنید.

هنگامی که از دنیا رفت، خواستند به وصیتش عمل کنند، جعفر کذاب به بهانه اینکه وارث برادر و مالک منزل حضرت است، از دفن کردن سوسن خودداری کرد، در این لحظه به امر پروردگار حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)ظاهر شد و خطاب به عموی ناخلفش فرمود:

« ای جعفر، این خانه، خانه تو است یا خانه من؟! »و از نظرها غایب گردید.

جعفر که به شدت تحت تأثیر قرار گرفته بود، خود را کنار کشید و به این ترتیب سوسن در کنار شوهر و فرزند معصومش به خاک سپرده شد.


پ ن:

نوبه، نام سرزمین وسیعی در جنوب مصر؛ رسول گرامی اسلام اهالی آن دیار را ستوده و درباره آنها می فرماید: «من لم یکن له أخ فلیتخذ اخاً من النوبة»؛ «هر کس برادری ندارد شخصی از اهالی نوبه را به برادری بگیرد.»

منبع: ره توشه عتبات عالیات؛ جمعی از نویسندگان