امام نقی علیه السلام و معلمی که دشمن شیعه بود

امام هادی علیه السلام شش سال و چند ماه بیشتر نداشت که معتصم، امام جواد علیه السلام را از مدینه به بغداد فرا خواند و نقشه شهادت امام را طرح کرد و در ضمن عمربن فرج را به مدینه فرستاد تا آموزگاری ادیب و آشنا به قرآن که گرایش به اهل بیت(علیهم السلام) نداشته باشد، انتخاب کرده، به عنوان معلّم امام هادی برگزینند تا بتواند کینه اهل بیت را به این کودک شش ساله القا کند.

وقتی عمر به مدینه رسید به همراهی والی و دیگران به نزد جنیدی رفت. جنیدی نسبت به علویان کینه زیادی داشت. جنیدی برابر حقوقی که هر ماه می گرفت شروع به تعلیم این کودک نمود. سپس ابوالحسن امام هادی علیه السلام را به قصری در «صریا» بردند و مانع تماس شیعیان با آن حضرت می شدند و شبها نیز درِ قصر را می بستند.

روز جمعه ای، محمدبن سعید، جنیدی را دید و از او پرسید: حال این کودک، که تو تربیت می کنی چگونه است؟
او در جواب گفت: تو می گویی این کودک! نمی گویی این پیر! تو را به خدا سوگند بگو ببینم آیا در مدینه کسی در علم و ادب آگاه تر از من هست؟
گفت: نه.

جنیدی گفت: به خدا سوگند من سخنی را در علم ادبیات می گویم و تصوّر می کنم که تنها من به آن مطلب رسیده ام، آنگاه می بینم که وی ابوابی از آن را مطرح می کند که من از او استفاده می کنم، اما مردم فکر می کنند که من معلّم او هستم...

چند روزی گذشت، باز محمد بن سعید به جنیدی گفت: حال آن کودک چگونه است؟
جنیدی اعتراض کرد و گفت: این حرف را نزن، به خدا سوگند او بهترین شخص روی زمین و بالاترین آفریده خدا است... به او می گویم سوره ای از قرآن را بخواند، در جواب می گوید: کدام سوره قرآن را می خواهی؟ پس یکی از سوره های طولانی را نام می برم که هنوز به آنجا نرسیده است. او به خواندن سوره مبادرت می ورزد، به طوری که صحیح تر از قرائت او نشنیده ام، سوره را با صدایی دلنشین تر از مزامیر داوود قرائت می کند. او قرآن را از اول تا به آخر از بر دارد و تأویل و تنزیل قرآن را می داند... این کودک خردسال که در مدینه میان دیوارهای سیاه رشد یافته، از کجا این همه علم فراوان را فراگرفته است. سبحان الله!

وی پس از مدتی که به عنوان معلم در محضر امام حاضر می شد. ولایت و دوستی ایشان را پذیرفت و به امامت امام معتقد شد.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.