مبارزه سرسختانه امام نقی علیه السلام با غلوکنندگان

سهل بن زیاد آدمی می‌گوید: یکی از شیعیان، نامه‌ای خطاب به امام هادی علیه السلام نوشت و گفت:

جانم به قربانت، ای آقای من! علی بن حسکة ادعا می‌کند که از دوستان شماست و شما اوّل و قدیم هستید (خدا هستید) و او باب و پیغمبر شماست و شما به او گفته‌اید که مردم را به این امر دعوت کند و گمان می‌کند که نماز و زکات و حج و روزه چیزی به جز معرفت شما و امثال ابن حسکة نیست و هر کس چنین باشد، مؤمن کامل است و نماز و روزه و حج از او برداشته می‌شود و هیچ تکلیف دیگری ندارد، و عدّه‌ای از مردم هم به ابن حسکة گرویده‌اند. بر ما منّت بگذار و با پاسخت، مردم را از هلاکت نجات بده!

امام نقی علیه السلام در پاسخ چنین نوشتند:
«کَذَبَ اِبْنُ حسکَة عَلَیهِ لَعنَه اللهِ؛ ابن حسکة دروغ می‌گوید. لعنت خدا بر او باد! من او را از دوستان و پیروان خود نمی‌دانم. او را چه شده است؟ خدا لعنتش کند! سوگند به خدا، خداوند محمد(ص) و پیامبران پیش از او را جز به آئین یکتاپرستی و امر به نماز و زکات و حج و ولایت نفرستاده و محمد(ص) جز به سوی خدای یکتای بی‌همتا دعوت نکرده است.

ما جانشینان او نیز بندگان خداییم و به او شرک نمی‌ورزیم. اگر او را اطاعت کنیم، مشمول رحمت او خواهیم بود و چنانچه از فرمانش سرپیچی کنیم گرفتار کیفرش خواهیم شد. ما بر خدا حجتی نداریم، بلکه خداست که بر ما و بر تمامی آفریده‌هایش حجّت دارد.

من از کسی که چنین سخنانی می‌گوید، بیزاری می‌جویم و از چنین گفتاری به خدا پناه می‌برم. شما نیز از آنان دوری کنید و آنان را در فشار و سختی قرار دهید و چنانچه به یکی از آنها دسترسی پیدا کردید، سرش را با سنگ بشکنید».

منبع:رجال کشی، شیخ طوسی، مؤسسه آل البیت، ج2، ص804

نامه امام نقی علیه السلام درباره جبر و تفویض

از نامه‌های امام نقی علیه السلام، نامه‌ای به مردم اهواز است که در پاسخ نامه آنان درباره جبر و تفویض نوشته شد. نامه حضرت بسیار طولانی است و مرحوم «حرّانی» (از علمای قرن چهارم) آن را در کتاب ارزشمند «تحف العقول» ذکر کرده است.

 ابتدای نامه چنین است:«مِنْ عَلیِّ بْنِ مُحَمّدٍ. سَلامٌ عَلَیْکُمَ وَ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الهُدی وَ رَحْمةُ اللهِ وَ بَرَکاتُه. فَاِنَّهُ وَرَدَ علیّ کِتابُکُمْ ما ذَکَرْتُم مِنْ اِختِلافِکُمْ فی دینِکُمْ...».

 گر چه اصل نامه در مورد پاسخ به شبهه جبر و تفویض است، لکن حضرت، ابتدا به مبحث امامت پرداخته‌اند و به گونه‌ای مطلب را طرح کرده‌اند که هر مسلمان آزاد اندیشی به راحتی آن را می‌پذیرد و آن حضرت در بحث از جبر و تفویض، سخنانشان را به سخنان امام صادق(ع) مستند می‌سازند که این خود، در خور تأمل و دقّت است.

 محتوای نامه چنین است:«خداوند به انسان توانایی عنایت فرموده و انسان بدین وسیله به انجام امورش می‌پردازد، نه جبر است و نه تفویض، بلکه امری است بین این دو،

چنانچه معتقد به جبر شویم، مانند این است که شخصی، برده خود را به بازار بفرستد، بدون اینکه پول در اختیار او گذارد، و از وی بخواهد برای او کالا خریداری کند. این عبد با دست خالی از بازار بر می‌گردد؛ چون توانایی بر خرید نداشته است. آن گاه مولا او را مؤاخذه کند که چرا چیزی نخریدی!؟ بدیهی است که این ظلم است.

قائلین به جبر نیز می‌گویند: خدا به انسان هیچ توانایی عنایت نکرده و در عین حال، از او انجام واجبات و ترک محرمات را خواسته و این ظلم است: وَلا یَظلِمُ رَبُّکَ اَحَداً.

و چنانچه معتقد به تفویض شویم، مانند این است که کسی برده بخرد و به او امر و نهی کند و او فرمان مولای خود را بپذیرد و آخر الامر مولا از دست او خسته شده، او را به حال خود واگذار کند و بگوید: هر چه می‌خواهی، انجام ده و چون او را مؤاخذه کند که چرا چنین کردی، عبد در پاسخ بگوید: خودت امر را به من واگذار کردی! این عجز و ضعف مولاست.

قائلین به تفویض همین را در مورد خدا می‌گویندکه خداوند هیچ چیز را از ما نخواسته و کار را به خودمان واگذار کرده و حال آنکه خداوند می‌فرماید: )ولا یرضی لعباده الکفر(؛ او راضی به کفر بندگانش نیست».

در پایان نامه، حضرت به این آیه استشهاد می‌فرماید: (فَبَشِّر عِبادی الَّذینَ یَستَمعونَ القَولَ فَیَتَّبعوُن اَحْسَنَه ... اولئِکَ الَّذینَ هداهم الله و اولئِکَ هُم اُولُوالالبابِ).

منبع: تحف العقول، انتشارات علمیّه اسلامیّه، ص538 ـ 562.

متوکل عباسی و سرزمین کربلا

متوکّل عباسی در سال ۲۳۶ ق، برای تخریب و ویرانی قبر امام حسین علیه السلام و سایر شهدای کربلا، اقدام نمود.

در این سال متوکّل یکی از فرماندهانش به نام «دیزج» را برای خرابی قبور و اماکن کربلا روانه کرد. دیزج طبق دستور او قبر امام حسین علیه السلام و سایر شهیدان و اطراف آن را تا حدود دویست جریب ویران کرد و جمعی از یهودیان را برای زراعت و کشت به زمین های آن جا منتقل کرد و دستور داد هر کس را که به زیارت آن قبر آمد، دستگیر کنند.

بی تردید دلیل اصلی تعرضات متوکّل به مزار شهیدان کربلا و محو آثار آنها، جلوگیری از قدرت گرفتن علویان و شیعیان بود؛ زیرا مزار کربلا سبب تجمع و تقویت شیعیان می شد.

امّا جالب توجه است، زمانی که روضه مقدسه حضرت سیدالشهداء (ع) را با زمین هموار کردند و برای زراعت، آب به آن بستند، هر چه سعی کردند آب به قبر مقدس امام حسین (علیه السلام) جاری نشد و آب ها به روی هم برمی گشتند. متوکل دستور داد که گاو ببندند و شخم بزنند، امّا گاوها نیز قدم از قدم برنداشتند و این سبب حیرت خلایق شد؛ لذا آن زمین را «حائر» نامیدند.

حائر در لغت از “حَیَر” گرفته شده است و به معنای گودالی است که آب در آن جمع می شود و حائر به مکانی گفته می شود که آب در آن جا جمع می شود و دوَران پیدا می کند.

حدیث امام علی النقی




1- جبران نقص

« لِبَعْضِ مَوالیهِ: عاتِبْ فُلانًا وَ قُلْ لَهُ: إِنَّ اللّهَ إِذا أَرادَ بِعَبْد خَیْرًا إِذا عُوتِبَ قَبِلَ ».
امام على النّقى(علیه السلام) به یکى از دوستانش فرمود:فلانى را توبیخ کن و به او بگو: خداوند چون خیر بنده اى خواهد، هر گاه توبیخ شود، بپذیرد. [و در صدد جبران نقص خود برآید].
2- جایگاه اجابت دعا
« إِنَّ لِلّهِ بِقاعًا یُحِبُّ أَنْ یُدْعى فیها فَیَسْتَجیبَ لِمَنْ دَعاهُ وَ الْحَیْرُ مِنْه »
.
همانا براى خداوند بقعه هایى است که دوست دارد در آنها به درگاه او دعا شود و دعاى دعاکننده را به اجابت رساند، و حائر حسین(علیه السلام)یکى از آنهاست.
3- خداترسى
« مَنِ اتَّقَى اللّهَ یُتَّقى، وَ مَنْ أَطاعَ اللّهَ یُطاعُ، وَ مَنْ أَطاعَ الْخالِقَ لَمْ یُبالِ سَخَطَ الَمخْلُوقینَ. وَ مَنْ أَسْخَطَ الْخالِقَ فَلْیَیْقَنَ أَنْ یَحِلَّ بِهِ سَخَطُ الَْمخْلُوقینَ ».

هر کس از خدا بترسد، مردم از او بترسند، و هر که خدا را اطاعت کند، از او اطاعت کنند، و هر که مطیع آفریدگار باشد، باکى از خشم آفریدگان ندارد، و هر که خالق را به خشم آورد، باید یقین کند که به خشم مخلوق دچار مىشود.
4- اطاعت خیرخواه
« مَنْ جَمَعَ لَکَ وُدَّهُ وَ رَأْیَهُ فَاجْمَعْ لَهُ طاعَتَکَ ».

هر که دوستى و نظر نهایىاش را براى تو همه جانبه گرداند، طاعتت را براى او همه جانبه گردان.
5- اوصاف پروردگار
« إِنَّ اللّهَ لا یُوصَفُ إِلاّ بِما وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ، وَ أَنّى یُوصَفُ الَّذى تَعْجِزُ الْحَواسُّ أَنْ تُدْرِکَهُ وَ الاَْوْهامُ أَنْ تَنالَهُ وَ الْخَطَراتُ أَنْ تَحُدَّهُ وَ الاَْبْصارُ عَنِ الاِْحاطَةِ بِهِ. نَأى فى قُرْبِهِ وَ قَرُبَ فى نَأْیِهِ، کَیَّفَ الْکَیْفَ بِغَیْرِ أَنْ یُقالَ: کَیْفَ، وَ أَیَّنَ الاَْیْنَ بِلا أَنْ یُقالَ: أَیْنَ، هُوَ مُنْقَطِعُ الْکَیْفِیَّةِ وَ الاَْیْنِیَّةِ، أَلْواحِدُ الاَْحَدُ، جَلَّ جَلالُهُ وَ تَقَدَّسَتْ أَسْماؤُهُ ».

به راستى که خدا، جز بدانچه خودش را وصف کرده، وصف نشود.
کجا وصف شود آن که حواس از درکش عاجز است، و تصورّات به کُنه او پى نبرند، و در دیده ها نگنجد؟ او با همه نزدیکىاش دور است و با همه دورىاش نزدیک. کیفیّت و چگونگى را پدید کرده، بدون این که خود کیفیّت و چگونگى داشته باشد. مکان را آفریده بدون این که خود مکانى داشته باشد. او از چگونگى و مکان بر کنار است. یکتاى یکتاست، شکوهش بزرگ و نام هایش پاکیزه است.
6- اثر بخش خداست، نه روزگار
« لا تَعْدُ وَ لا تَجْعَلْ لِلاَْیّامِ صُنْعًا فى حُکْمِ اللّهِ ».

از حدّ خود تجاوز نکن و براى روزگار هیچ اثرى در حکم خدا قرار نده.
7- نتیجه بى اعتنایى به مکر خدا
« مَنْ أَمِنَ مَکْرَ اللّهِ وَ أَلیمَ أَخْذِهِ، تَکَبَّرَ حَتّى یَحِلَّ بِهِ قَضاؤُهُ وَ نافِذُ أَمْرِهِ، وَ مَنْ کانَ عَلى بَیِّنَة مِنْ رَبِّهِ هانَتْ عَلَیْهِ مَصائِبُ الدُّنْیا وَ لَوْ قُرِضَ وَ نُشِرَ ».

هر که از مکر خدا و مؤاخذه دردناکش آسوده زِیَد، تکبّر پیشه کند تا قضاى خدا و امر نافذش او را فراگیرد، و هر که بر طریق خداپرستى، محکم و استوار باشد، مصائب دنیا بر وى سبک آید و اگر چه مقراض شود و ریز ریز گردد.
8- تقیّه
« لَوْ قُلْتُ إِنَّ تارِکَ التَّقِیَّةِ کَتارِکِ الصَّلوةِ لَکُنْتُ صادِقً ».

اگر بگویم کسى که تقیّه را ترک کند مانند کسى است که نماز را ترک کرده، هر آینه راست گفته ام.
9- شکر و شاکر
« الشّاکِرُ أَسْعَدُ بِالشُّکْرِ مِنْهُ بِالنِّعْمَةِ الَّتى أَوْجَبَتِ الشُّکْرَ لاَِنَّ النِّعَمَ مَتاعٌ وَ الشُّکْرُ نِعَمٌ وَ عُقْبى ».

شخص شکرگزار، به سبب شکر، سعادتمندتر است تا به سبب نعمتى که باعث شکر شده است. زیرا نعمت، کالاى دنیاست و شکرگزارى، نعمتِ دنیا و آخرت است.
10- دنیا جایگاه آزمایش
« إِنَّ اللّهَ جَعَلَ الدُّنْیا دارَ بَلْوى وَ الاْخِرَةَ دارَ عُقبى وَ جَعَلَ بَلْوَى الدُّنْیا لِثَوابِ الاْخِرَةِ سَبَبًا وَ ثَوابَ الاْخِرَةِ مِنْ بَلْوَى الدُّنْیا عِوَضاً ».

همانا که خداوند دنیا را سراى امتحان و آزمایش ساخته و آخرت را سراى رسیدگى قرار داده است، و بلاى دنیا را وسیله ثواب آخرت، و ثواب آخرت را عوض بلاى دنیا قرار داده است.
11- ستمکار بردبار
« إِنَّ الظّالِمَ الْحالِمَ یَکادُ أَنْ یُعْفى عَلَیْهِ بِحِلْمِهِ. وَ إِنَّ الُْمحِقَّ السَّفیهَ یَکادُ أَنْ یُطْفِىءَ نُورَ حَقِّهِ بِسَفْهِهِ ».

به راستى ستمکار بردبار، بسا که به وسیله حلم و بردبارى خود از ستمش گذشت شود و حقدار نابخرد، بسا که به سفاهت خود، نور حقِّ خویش را خاموش کند.
12- آدم بى شخصیّت
« مَنْ هانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فَلا تَأْمَنْ شَرَّهُ ».

کسى که خود را پست شمارد، از شرّ او در امان مباش.
13- دنیا جایگاه سود و زیان
« أَلدُّنْیا سُوقٌ رَبِحَ فیها قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ ».

دنیا بازارى است که گروهى در آن سود برند و دسته اى زیان ببینند.
14- حسد و خودخواهى
« أَلْحَسَدُ ماحِقُ الْحَسَناتِ، وَ الزَّهْوُ جالِبُ الْمَقْتِ، وَ الْعُجْبُ صارِفٌ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ، داع إِلَى الْغَمْطِ وَ الْجَهْلِ، وَ الْبُخْلُ أَذَمُّ الاَْخْلاقِ وَ الطَّمَعُ سَجِیَّةٌ سَیِّئَةٌ ».

حسد نیکوییها را نابود سازد، و دروغ، دشمنى آوَرَد، و خودپسندى مانع از طلب دانش و خواهنده خوارى و جهل گردد، و بخل ناپسندیده ترین خُلق و خوى است، و طمع خصلتى ناروا و ناشایست است.
15- پرهیز از تملّق
« قالَ أَبُوالْحَسَن ِالثّالِثِ(علیه السلام) لِرَجُل وَ قَدْ أَکْثَرَ مِنْ إِفْراطِ الثَّناءِ عَلَیْهِ: أَقْبِلْ عَلى شَأْنِکَ، فَإِنَّ کَثْرَةَ المَلَقِ یهْجُمُ عَلَى الظِّنَّةِ وَ إِذا حَلَلْتَ مِنْ أَخیکَ فى مَحَلِّ الثِّقَةِ، فَاعْدِلْ عَنِ الْمَلَقِ إِلى حُسْنِ النِّیَّةِ ».

امام هادى(علیه السلام) به کسى که در ستایش از ایشان افراط کرده بود فرمودند:از این کار خوددارى کن که تملّقِ بسیار، بدگمانى به بار مىآورد و اگر اعتماد برادر مؤمنت از تو سلب شد از تملّق او دست بردار و حسن نیّت نشان ده.
16- جایگاه حُسنِ ظنّ و سوء ظنّ
« إِذا کانَ زَمانٌ الْعَدْلُ فیهِ أَغْلَب مِنَ الْجَوْرِ فَحَرامٌ أَنْ یُظُنَّ بِأَحَد سُوءً حَتّى یُعْلَمَ ذلِکَ مِنْهُ، وَ إِذا کانَ الْجَوْرُ أَغْلَب فیهِ مِنَ الْعَدْلِ فَلَیْسَ لاَِحَد أَنْ یَظُنَّ بِأَحَد خَیْرًا ما لَمْ یَعْلَمْ ذلِکَ مِنْهُ ».

هر گاه در زمانه اى عدل بیش از ظلم رایج باشد، بدگمانى به دیگرى حرام است، مگر آن که [ آدمى ] بدى از کسى ببیند. و هر گاه در زمانهاى ظلم بیش از عدل باشد، تا وقتى که [آدمى] خیرى از کسى نبیند، نباید به او خوشبین باشد.
17- بهتر از نیکى و زیباتر از زیبایى
« خَیْرٌ مِنَ الخَیْرِ فاعِلُهُ، وَ أَجْمَلُ مِنَ الْجَمیلِ قائِلُهُ، وَ أَرْجَحُ مِنَ الْعِلْمِ حامِلُهُ، وَ شَرٌّ مِنَ الشَّرِّ جالِبُهُ، وَ أَهْوَلُ مِنَ الْهَوْلِ راکِبُهُ ».

بهتر از نیکى، نیکوکار است، و زیباتر از زیبایى، گوینده آن است، و برتر از علم، حامل آن است، و بدتر از بدى، عامل آن است، و وحشتناکتر از وحشت، آورنده آن است.
18- توقّع بیجا
« لا تَطْلُبِ الصَّفا مِمَّنْ کَدَرْتَ عَلَیْهِ، وَ لاَ الْوَفاءَ لِمَنْ غَدَرْتَ بِهِ، وَ لاَ النُّصْحَ مِمَّنْ صَرَفْتَ سُوءَ ظَنِّکَ إِلَیْهِ، فَإِنَّما قَلْبُ غَیْرِکَ کَقَلْبِکَ لَهُ ».

از کسى که براو خشم گرفته اى ، صفا و صمیمیّت مخواه و از کسى که به وى خیانت کرده اى ، وفا مطلب و از کسى که به او بدبین شده اى ، انتظار خیرخواهى نداشته باش، که دل دیگران براى تو همچون دل تو براى آنهاست.
19- برداشت نیکو از نعمتها
« أَلْقُوا النِّعَمَ بِحُسْنِ مُجاوَرَتِها وَ الَْتمِسُوا الزِّیادَةَ فیها بِالشُّکْرِ عَلَیْها، وَ اعْلَمُوا أَنَّ النَّفْسَ أَقْبَلُ شَىْء لِما أَعْطَیَت وَ أَمْنَعُ شَىْء لِما مُنَِعَت ».

نعمت ها را با برداشت خوب از آنها به دیگران ارائه دهید و با شکرگزارى افزون کنید، و بدانید که نفس آدمى رو آورنده ترین چیز است به آنچه به او داده شود و بازدارنده ترین چیز است از آنچه که از او بازداشته شود.
20- خشم به زیردستان
« أَلْغَضَبُ عَلى مَنْ تَمْلِکُ لُؤْمٌ ».

خشم بر زیردستان از پستى است.
21- عاقّ والدین
« أَلْعُقُوقُ ثَکْلُ مَنْ لَمْ یَثْکَلْ ».

نافرمانى فرزند از پدر و مادر، داغِ داغ نادیدگان است.
22- تأثیر صله رحم در ازدیاد عمر
« إِنَّ الرَّجُلَ لَیَکُونَ قَدْ بَقِىَ مِنْ أَجَلِهِ ثَلاثُونَ سَنَةً فَیَکُونُ وُصُولاً لِقَرابَتِهِ وُصُولاً لِرَحِمِهِ، فَیَجْعَلُهَا اللّهُ ثَلاثَةً وَ ثَلاثینَ سَنَةً، وَ إِنَّهُ لَیَکُونَ قَدْ بَقِىَ مِنْ أَجَلِهِ ثَلاثٌ وَ ثَلاثُونَ سَنَةً فَیَکُونُ عاقًّا لِقَرابَتِهِ قاطِعًا لِرَحِمِهِ، فَیَجْعَلُهَا اللّهُ ثَلاثَ سِنینَ ».

چه بسا شخصى که مدّت عمرش مثلاً سى سال مقدّر شده باشد به خاطر صله رحم و پیوند با خویشاوندانش، خداوند عمرش را به 33 سال برساند. و چه بسا کسى که مدّت عمرش 33 سال مقدّر شده باشد، به خاطر آزردن خویشاوندان و قطع رحمش، خداوند عمرش را به سه سال برساند.
23- نتیجه عاقّ والدین
« أَلْعُقُوقُ یُعَقِّبُ الْقِلَّةَ وَ یُؤَدّى إِلَى الذِّلَّةِ ».

نارضایتى پدر و مادر، کمىِ روزى را به دنبال دارد و آدمى را به ذلّت مىکشاند.
24- بىطاقتى در مصیبت
« أَلْمُصیبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ وَ لِلْجازِعِ إِثْنانِ ».

مصیبت براى صابر یکى است و براى کسى که بىطاقتى مىکند دوتاست.
25- همراهان دنیا و آخرت
« أَلنّاسُ فِى الدُّنْیا بِالاَْمْوالِ وَ فِى الاْخِرَةِ بالاَْعْمالِ »
.
مردم در دنیا با اموالشان و در آخرت با اعمالشان هستند.
26- شوخى بیهوده
« أَلْهَزْلُ فَکاهَةُ السُّفَهاءِ وَ صَناعَةُ الْجُهّالِ ».

مسخرگى، تفریح سفیهان و کار جاهلان است.
27- زمان جان دادن
« أُذْکُرْ مَصْرَعَکَ بَیْنَ یَدَىْ أَهْلِکَ، وَ لا طَبیبٌ یَمْنَعُکَ وَ لاحَبیبٌ یَنْفَعُکَ ».

وقت جان دادنت نزد خانواده ات را به یاد آر که در آن هنگام طبیبى جلوگیر مرگت و دوستى نفع رسانت نباشد.
28- نتیجه جدال
« أَلْمِراءُ یُفْسِدُ الْصِّداقَةَ القَدیمَةَ، وَ یُحَلِّلُ الْعُقْدَةَ الْوَثیقَةَ، وَ أَقَلُّ ما فیهِ أَنْ تَکُونَ فیهِ الْمُغالَبَةُ، وَ الْمُغالَبَةُ أُسُّ أَسْبابِ الْقَطیعَةِ ».

جدال، دوستى قدیمى را تباه مىکند و پیوندِ اعتماد را مىگشاید و کمترین چیزى که در آن است غلبه بر دیگرى است، که آن هم سبب جدایى مىشود.
29- حکمت ناپذیرى دل فاسد
« أَلْحِکْمَةُ لا تَنْجَعُ فِى الطِّباعِ الْفاسِدَةِ ».

حکمت، اثرى در دلهاى فاسد نمىگذارد.
30- درک لذّت در قِلَّت
« أَلسَّهَرُ أَلَذُّ لِلْمَنامِ، وَ الْجُوعُ یَزیدُ فى طیبِ الطَّعامِ ».

شب بیدارى، سبب لذّتبخشى خواب، و گرسنگى سبب خوش خوراکى در طعام ناب است.
31- اسیر زبان
« راکِبُ الْحَرُونِ أَسیرُ نَفْسِهِ، وَ الْجاهِلُ أَسیرُ لِسانِهِ ».

کسى که بر اسب سرکش، سوار است، اسیر هواى نفس خویش، و نادان، اسیر زبان خویش است.
32- تصمیم قاطع
« أُذْکُرْ حَسَراتِ التَّفْریطِ بِأَخْذِ تَقْدیمِ الْحَزْمِ ».

افسوسِ کوتاهى در انجام کار را با گرفتن تصمیم قاطع جبران کن.
33- خشم و کینه توزى
« أَلْعِتابُ مِفْتاحُ الثِّقالِ، وَ الْعِتابُ خَیْرٌ مِنَ الْحِقْدِ ».

خشم و تندى، کلیدِ گرانبارى است و خشم، بهتر از کینه توزى است.
34- ظهور مقدَّرات
« أَلْمَقادیرُ تُریکَ ما لا یَخْطُرُ بِبالِکَ ».

مقدَّرات چیزهایى را بر تو نمایان مىسازد که به فکرت خطور نکرده است.
35- خود خواهان مغضوب
« مَنْ رَضِىَ عَنْ نَفْسِهِ کَثُرَ السّاخِطُونَ عَلَیْهِ ».

هر که از خود راضى باشد، خشمگیران بر او زیاد خواهند بود.
36- تباهى فقر
« أَلْفَقْرُ شَرَهُ النَّفْسِ وَ شِدَّةُ الْقُنُوطِ ».

فقر، مایه آزمندىِ نفس و سببِ ناامیدى زیاد است.
37- راه پرستش
« لَوْ سَلَکَ النّاسُ وادِیًا شُعَبًا لَسَلَکْتُ وادِىَ رَجُل عَبَد َاللّهَ وَحْدَهُ خالِصاً ».

اگر مردم به راه هاى گوناگونى روند، من به راه کسى که تنها خدا را خالصانه مىپرستد خواهم رفت.
38- آثار گوشتخوارى
« مَنْ تَرَکَ اللَّحْمَ أَرْبَعینَ صَباحًا ساءَ خُلْقُهُ وَ مَنْ أَکَلَ اللَّحْمَ أَرْبَعینَ صَباحًا ساءَ خُلْقُهُ ».

کسى که چهل روز گوشت نخورد بد خُلقى پیدا کند، و کسى که چهل روز پى در پى نیز گوشت خورد اخلاقش بد شود.
39- یگانگى خدا
« لَمْ یَزَلِ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَىءَ مَعَهُ، ثُمَّ خَلَقَ الاَْشْیاءَ بَدیعًا وَ اخْتارَ لِنَفْسِهِ أَحْسَنَ الاَْسْماءِ ».

خداوند از ازل تنها بود و چیزى با او نبود، سپس اشیاء را به صورت نوظهور آفرید و براى خودش بهترین نام ها را برگزید.
40- فروتنى
« أَلتَّواضُعُ أَنْ تُعْطِىَ النّاسَ ما تُحِبُّ أَنْ تُعْطاهُ ».

فروتنى آن است که با مردم چنان کنى که دوست دارى با تو چنان باشند.